دیوار
دنیایی که در آن شعر نیست،حتما چیزی کم دارد..
درباره وبلاگ


دیوار چیست؟ آیابه جزدو پنجره روبه روی هم اما بی منظره؟



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 68
بازدید ماه : 547
بازدید کل : 143017
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1

ابزار رایگان وبلاگ

نويسندگان
عاطفه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 

باران می بارد

برای دیوانگی فرصتی نمانده

به حول و قوه ی عشق هنوز دیوانه ات هستم

هنوز عاشقم

باران می بارد و من سر مست شعر هلی تو

تمام قول هوالله من

اشهدان به نام تو

لا اله لا تو

 قنداق کوچک من را دور تو چر خانده اند تا شفا بگیر

دار شفا ی هستی تو

باران می بارد و من

ابلیس را تسبیح کرده ام و می چرخانم

دور زدن ابلیس و خنده های تو

حالا بگو از بین این همه مخلوق چرا من ؟

تا شرح دهم از این همه خلق چرا تو

علی ضیا

 
جمعه 20 تير 1393برچسب:طنز,مطالب خنده دار ,خنده,مطلب طنز,متن طنز, :: 1:13 :: نويسنده : عاطفه

صرفابرای خنده..........

 



ادامه مطلب ...
 
یک شنبه 8 تير 1393برچسب:شعر زیبا رمضان,ماه رمضان,صائب تبریزی, :: 17:46 :: نويسنده : عاطفه

 

برق  خاشاک  گنه ،  روزه  تابستان  است 

دود این آتش  جانسوز  به  از  ریحان  است

 

می توان  یافت  ز  سی پاره  ماه  رمضان  

آنچه ز  اسرار  الهی  همه  در  قرآن  است

 

هست در غنچه ی لب بسته ی این ماه نهان  

 گلستانی  که   نسیمش  نفس   رحمان  است

 

مشو  از   عزت   این   مهر   الهی  غافل  

که در این مهر بسی گنج و گهر پنهان  است

 

ماهرویی  که   شب  قدر  بود  یک  خالش 

در  سراپرده   ماه   رمضان   پنهان    است

 

می کند  روزه   ماه   رمضان  عمر  دراز  

مد  انعام   درین  دفتر  و  این  ایوان   است

 

غفلت  از  تشنگی  و  گرسنگی  کم  گردد  

 که لب خشک بر این بند گران سوهان است

 

باش  با  قد  دو تا  حلقه این   در   صایب      

که مراد دو جهان در خم این  چوگان   است

صائب تبریزی

 


لابه لای برگ های آن چنار
کودکی
زنگ تابستان
آغاز می‌شد
قاصدک با باد می آمد .
شور بودن
رنگ تابستان زیبا را
شاهپرک بر شاخه می پاشید
بی جهت هر سو پریدن
خنکای باد را
بر خیسی گردن
چشیدن
با دویدن
بر دوچرخه
در سراشیبی بی قصد
بی تلاش
طول کوچه می گذشت از ما.
کوچه های خاطراتم کودکی می‌کرد
با ما.
دست ها بر چشم
رو به دیوار
تا صد
تا هزارو شصت
شانزده
تا بسیار
هر کسی در کوشه ای پنهان
کوچه آرام
آرام
جستجویی شاد،آسان
ناگهان
هیاهوهای ما.
ناگهان
طوفان
باد را هم برد
قاصدک را
کوچه های یاد ها را
کودکی
مرد.
دیگر اما
دیگری می خواست
هر دیگری.
جستجوی که در آن
صد
بسیار نبود
آه
طوفان
آن چنار پیر یاد ها را خورد
آه
تهران
در دهان خاک
در غم مرگ چناران
لحظه ها با کودکان مرده اش
مرد.


کیکاوس یاکیده