چشمانم را باز کنم من حتی به دیدن رویای تو عادت کرده ام
قصه بسیار سادس
تو ،
وقتی میخندی دنیا شکوفه باران میشود از سر ریز شکوفه های خنده ات
بهار میشود
چه در بیداری
چه در رویا
حرف من این است....
حرف من این است....
هوا را از من بگیر خنده ات را نه
هوا را از من بگیر
رویایت را نه
که رویای با تو بودن
روزی واقعی میشود
روزی شبیه امروز
روزی شبیه فردا
روزی درست
شبیه همین روز های ما
آخ...
دوباره ساعت زنگ خورد
دوباره چشمم باز شد
دوباره تو محو شدی
رادیو 7
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روز
مثل ان روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!
ماه من،غصه چرا؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز،
ارزویم ،همه خوشبختی توست!
ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن
کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند…
ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب،راه نورانی امیدنشانم میداد
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ،همه زندگی ام ،غرق شادی باشد…
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم ،این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه !میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر:
پشت هر کوه بلند ،سبزه زاری است پر یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست،خدا هست
وچرا غصه؟!چرا؟