دیوار
دنیایی که در آن شعر نیست،حتما چیزی کم دارد..
درباره وبلاگ


دیوار چیست؟ آیابه جزدو پنجره روبه روی هم اما بی منظره؟



<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 68
بازدید کل : 142466
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1

ابزار رایگان وبلاگ

نويسندگان
عاطفه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 17 آبان 1392برچسب:, :: 10:28 :: نويسنده : عاطفه


پیراهن شبرنگ عزایت به تن من

ای آتش پنهان شده در پیرهن من

 

با نام تو هرسال سیاه است لباسم

آیینه ی هفتاد و دو آه است لباسم

 

هفتاد و دو پروانه ی پر سوخته ی تو

هفتاد و دو شمع به زمین دوخته ی تو

 

کاری بکن آقا که وفادار تو باشم

ای کاش که یک عمر عزادار تو باشم

 

در شهر من اما به خدا جای تو خالیست

امسال محرم احدی یاد شما نیست

 

بین همه ی شهر عزادار نداری

افسوس که یک یار وفادار نداری

 

غمخوار تر از این همه اینبار تو هستی

اینها همه شادند ، عزادار تو هستی

 

ما لایق شبهای عزای تو نبودیم

گفتیم ، ولی حیف ، فدای تو نبودیم

 

جای همه این جاست ولی جای شما نیست

غوغاست ولی حیف که غوغای شما نیست

 

هرکس به عزاداری تو آمده شاد است

انگار که بنیاد عزای تو به باد است

 

این پیرهن مشکی من رنگ فریب است

آن کس که به یاد تو به تن کرده غریب است

 

اینجا کسی آقا که به دنبال شما نیست

افسوس! عزاداریتان مال شما نیست

 

ما لایق شبهای عزای تو نبودیم

گفتیم ، ولی حیف ، فدای تو نبودیم

 

ای شور عزاداری تو ورد زبان ها!

جمعی به تو مشغول و تو آزرده از آنها

 

جمعی به زبان نام تو و در دلشان هیچ

افسوس که جز رنج شما حاصلشان هیچ

 

شبهای تو غوغای غم یار ندارد

 این عشق در این شهر ، عزادار ندارد

 

آقا ! نکند نسل یزیدند همین ها؟

سر چشمه ی یک کفر جدیدند همین ها

 

برخیز و بسوزان به تن این رخت عزا را

آتش بزن این خرقه ی نیرنگ و ریا را

 

برخیز و بگو حرمت خونت به کجا رفت؟

آقا ! غم عشق تو از این شهر چرا رفت؟

 

با اسم علی اصغرتان ملک خریدند

با نام ابالفضل چه سر ها که بریدند

 

آقا ! به سر سفره ی خون تو نشستند

برخیز که کوفی صفتان عهد شکستند

 

ما لایق شبهای عزای تو نبودیم

گفتیم ، ولی حیف ، فدای تو نبودیم

 

اي واي بر آن دم كه بيفتند علم ها

نام از تو نيارند مگر وقت قسم ها

 

اي واي بر اين شهر اگر بي تو بميرد

اي واي اگر دامن غير از تو بگيرد

 

این شهر اگر اینطور سیاه تو بپوشد

حق است اگر خون تو امسال نجوشد

 

حق است فراموش کنی مردم ما را

مارا كه به خاطر نسپرديم شما را

 

  آقا سر بر نیزه ی تان باز مبارک!

  ای خون خدا رخصت پرواز مبارک!

 

این گریه و این زاری ما تسلیتت باد

ای عشق ! عزاداری ما تسلیتت باد

 

ما لایق شبهای عزای تو نبودیم

گفتیم ،  ولی حیف ، فدای تو نبودیم

 

ای خون خدا ! باز به  رگها جَرَیان بخش

ای عشق ! به ما آنچه نداریم همان بخش

 

کاری بکن آقا که وفادار تو باشیم

ای کاش که یک عمر عزادار تو باشیم

عبدا...روا

 
سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : عاطفه

بابا لنگ دراز عزیزم:

تمام دلخوشيهاي دنياي من به اين است که نداني و دوستت بدارم
وقتي مي فهمي و مي راني ام چيزي درون دلم فرو مي ريزد...چيزي شبه غرور
بابا لنگ دراز عزيزم لطفا گاهي خودت را به نفهميدن بزن و بگذار دوستت بدارم
بعد از تو هيچ کس الفباي روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند...نمي گذارم...نمي خواهم
بابا لنگ دراز من همين که هستي دوستت دارم...حتي سايه ات را که هرگز به آن نمي رسم
جودی

باتشکر از رویای عزیز

 
شنبه 4 آبان 1392برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : عاطفه

نامه بابالنگ درازبه جودی

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. …

جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم